راهکارهایی برای طراحیِ جمعی

در روزگاری که ابَرمشکلات متعددی ما را احاطه کرده‌اند و خبرهای بد یکی بعد از دیگری از راه می‌رسند چه باید کرد؟ در شبکه‌های اجتماعی موجی از ناامیدی، نفرت و در بهترین حالتْ طنزهای تلخ دیده می‌شود. رسانه‌ها هم، صرف‌نظر از گرایش سیاسی و منبع مالی‌شان، مشغول پخش اطلاعات جانب‌دارانه، ناقص و نادرست هستند. می‌توان گفت که در شرایط کنونی تمرکز بر مشکل، یا بهتر بگوییم صورت‌مسئله، بیش از تمرکز بر راه‌حل و از آن مهم‌تر روش رسیدن به راه‌حل است. البته نباید این رفتار جمعی را ملامت کرد، حتی باید صبر و متانت مردم را ستود. اما، درعین‌حال، نمی‌توان همیشه در موقعیت انفعالی باقی ماند و باید راهکارهایی برای عمل اندیشید. طراحی ممکن است به‌صورت یک فعالیت گروهی در محدودهٔ یک سازمان یا کسب‌وکار دیده شود؛ اما در قرن بیست‌ویکم، در شرایطی که انسان‌ها فارغ از موقعیت جغرافیایی و وابستگی سازمانی می‌توانند همکاری داشته باشند، طراحی می‌تواند به‌صورت یک فعالیت گسترده و جمعی دیده شود؛ مانند آنچه در کارزارها، هَکاتون‌ها[1] و جَم‌ها[2] اتفاق می‌افتد: فعالیت‌هایی برای حل مسئله که تعداد زیادی از افراد در نقاط مختلف جهان، بدون آنکه حتی همدیگر را بشناسند، می‌توانند باهم به‌انجام برسانند. در این یادداشت، قصد دارم، برمبنای پژوهش‌هایی که در طول پنج سال گذشته در خصوص «طراحی جمعی»[3] انجام داده‌ام، راهکارهایی در این زمینه ارائه کنم. بنابراین، برخلاف یادداشت‌های پیشینم درزمینهٔ تفکر طراحی، این یادداشت تنها مبتنی بر یک گزاره نیست، بلکه از پژوهش فعالیت‌محور نتیجه‌گیری شده است. به این معنا که من و همکارانم فعالیت‌های واقعی طراحی جمعی را ــ عمدتاً با روش‌های تحلیل کیفی ــ بررسی کرده‌ایم و توانسته‌ایم برخی الگوهای کارآمد را شناسایی کنیم. فعالیت‌های طراحی که در این پژوهش‌ها بررسی شده‌اند عمدتاً از جنس مسائل اجتماعی پیچیده، مانند پایداری زیست‌محیطی یا سلامت روان بوده‌اند. بنابراین، در شرایط کنونی که نیازمند مواجههٔ جمعی با مشکلات پیچیده هستیم، احتمال بهره‌گیری از این راهکارها وجود دارد.

اهمیت گروه‌های کوچک

طراحی جمعی به این معنی نیست که جمع بزرگی از انسان‌های تنها، از طریق شبکه‌های اجتماعی، باهم در حل مسئله مشارکت کنند. در طراحی جمعی، هسته‌هایی واقعی متشکل از افراد ــ که در گروه‌های کوچک یا بزرگ همکاری می‌کنند ــ وجود دارد و نقش شبکه‌های اجتماعی، یا هر نوع ابزار ارتباطی دیگر، اتصال این هسته‌ها به هم است. شبکه‌های اجتماعی، به‌دلیل مدل تجاری‌شان، این ایدهٔ غلط را به ما می‌دهند که تأثیرگذاری بر تعداد زیادی از افرادی که نمی‌شناسیم اهمیت بیشتری از ارتباط با گروه کوچکی از افرادی که می‌شناسیم دارد. همفکری، همکاری و حل مسئله را از هستهٔ کوچک افرادی که با آن‌ها به‌آسانی ارتباط برقرار می‌کنید شروع کنید.

مشارکت آگاهانه

عدم مشارکت شاید یکی از مشکلات محوری جامعهٔ ما باشد. یکی از نکات کلیدی در مشارکتْ آگاهی فرد نسبت به هدف نهایی و مالکیت نتایج حاصل از مشارکت است. بسیاری از ما احساس می‌کنیم فرد یا گروهی که ما را به مشارکت در یک کارزار یا فعالیت دعوت می‌کند هدفی پنهانی برای کسب منفعت شخصی دارد، که به‌صورت شفاف آن را با ما درمیان نمی‌گذارد. گاهی هم احساس می‌کنیم که راه‌حل آن‌ها برای حل مسئله غلط است و شاید ما راه‌حل بهتری داشته باشیم؛ مثلاً چرا باید، برای رفع مشکل آب یک منطقه، آب‌معدنی خرید؟ آیا بهتر نیست به یک راه‌حل طولانی‌مدت، مثل دستگاه تصفیهٔ آب، فکر کرد؟

تمام این موانع انگیزهٔ ما را برای مشارکت و اعتماد متقابل کم می‌کنند، اما چه باید کرد؟ مشارکت آگاهانه[4] می‌تواند راه را هموار کند. اصول مشارکت آگاهانه عبارت‌اند از:

  • آگاهی کامل همهٔ مشارکت‌کنندگان از هدف نهایی مشارکت. هیچ هدف پنهانی‌ای نباید وجود داشته باشد. مثلاً هدف پنهانی کسب شهرت، برای کسی که یک کارزار زیست‌‌محیطی راه‌اندازی می‌کند، یا منابع مالی نامعلوم رسانه‌ای، که از ما می‌خواهد فعالیت مشخصی را انجام دهیم، مانعی برای مشارکت است.
  • امکان تأثیرگذاری مشارکت‌کنندگان بر چگونگی انجام فعالیت. مثلاً اگر قرار است به یک رویّه اعتراض قانونی کنیم، نحوهٔ اعتراض باید به‌صورت جمعی تعیین شود.
  • مالکیت همگانی بر نتیجهٔ مشارکت. مشخصاً هر مشارکت‌کننده باید بداند که نتیجهٔ مشارکت در اختیار چه کسانی، و نفع او از این مشارکت چه خواهد بود. سؤال این است که آیا شفافیت در مسائل مالی مشارکت وجود دارد؟
  • آیا داده‌های کافی و شفاف برای مشارکت وجود دارد؟ مثلاً اگر شرایطی را نامطلوب ارزیابی می‌کنیم و قرار است برای بهبود آن فعالیت کنیم، ارزیابی ما از نامطلوب بودن شرایط داده‌محور است، یا برمبنای موج رسانه‌ای و احساسات جمعی شکل گرفته است؟

اگر آغازگر مشارکت هستید، اصول بالا را درنظر بگیرید. اگر دعوت به مشارکت شده‌اید، این اصول را مطالبه کنید.

ساخت «مخزنِ» صورت‌مسئله، ایده و راه‌حل

ایده‌ها، صورت‌مسئله‌ها و داده‌ها را ابتدا مستندسازی و سپس هم‌رسانی کنید. فراموش نکنید که بسیاری از شبکه‌های اجتماعی ما را به تولید محتواهای کوتاه و بی‌مایه سوق می‌دهند که نمی‌تواند مصداق مستندسازی باشد؛ مثلاً یک رشته توئیت روش مناسبی برای مستندسازی نیست. در مستندسازی هیچ‌چیز را از قلم نیندازید، حتی ایده‌های به‌ظاهر ناکارآمد. فضاهایی که به شما امکان نوشتن متن‌های طولانی می‌دهند و توسط موتورهای جست‌وجو قابل‌کشف هستند، مانند ویرگول یا لینکداین و، از همه مهم‌تر، وبگاه‌ها اهمیت ویژه‌ای دارند. با استفادهٔ مناسب از کلمات کلیدی، برچسب‌ها و طبقه‌بندی منظم، تلاش کنید تا یک مخزن صورت‌مسئله، ایده و راه‌حل ایجاد کنید که به‌آسانی توسط دیگران پیدا شود. توجه کنید که حتی صورت‌مسئله‌های متعدد شانس حل مشکل را بیشتر می‌کنند، چون توانایی ما در بازتعریف صورت‌مسئله را افزایش می‌دهند. برای درک بهتر فرآیند بازتعریف صورت‌مسئله اینجا را ببینید.

گذر از ایده‌های شخصی

مستندسازی ایده‌ها به این معنا نیست که حتماً باید از ایده‌های خودتان برای حل مسائل استفاده کنید. زمانی که به مرحلهٔ انتخاب، اجرا و ارزیابی راه‌حل می‌رسید، باید توانایی جست‌وجو در همهٔ ایده‌های موجود را داشته باشید؛ در غیر این صورت، نمی‌توانید از قدرت طراحیِ جمعی بهره ببرید. در واقع شما، در مرحلهٔ مستندسازی، وظیفهٔ خود را در پربار کردن مخرنِ صورت‌مسئله‌ها، ایده‌ها و راه‌حل‌ها انجام داده‌اید. بنابراین، در مراحل نهایی حل مسئله، باید کل این مخزن بزرگ را به‌عنوان محدودهٔ فرصت‌های خود ببینید، نه لزوماً آنچه توسط خود شما به مخزن اضافه شده است. این کار بر روی کاغذْ ساده است، اما در عمل شجاعت زیادی نیاز دارد. اکثر ما ناخودآگاه محصور در ایده‌های اولیهٔ خودمان هستیم.

اطمینان از دسترسی به داده‌های درست

قبل از مشارکت در یک فعالیت جمعی، به این فکر کنید که آیا اطلاعات کافی در مورد چالشی که هدف آن فعالیتِ جمعی است دارید؟ همهٔ ما می‌دانیم که در دنیای پیچیده‌ای زندگی می‌کنیم که دانستن همه‌چیز غیرممکن است، اما شاید بتوانید با یک متخصص از حلقهٔ اجتماعی خودتان صحبت کنید و از او بخواهید به زبان آدمیزاد برای شما توضیح دهد مثلاً، آیا نظریه‌های اقتصاد خُرد، یا اقتصاد کلان، خودکفایی در تولید مواد غذایی را توجیه می‌کنند یا نه؟ آیا مثلاً همان قوانینی که در خصوص یک کالای غیرراهبردی وجود دارد در مورد مواد غذایی پایه و راهبردی هم مصداق دارد؟ حتی اگر در حلقهٔ اجتماعی خودتان چنین کسی را ندارید، همیشه متخصصانی هستند که در مورد چالش مدنظر شما موضع‌گیری کرده‌اند. نظر غالب یک موج اجتماعی لزوماً با نظر این متخصصان یکسان نیست. اگر زمان بیشتری دارید، می‌توانید دربارهٔ چالش موردنظر مطالعه کنید. احتمالاً بهتر از من می‌دانید که هر منبع مکتوبی قابل ارجاع نیست، پس به کتاب‌ها و مقالات معتبری رجوع کنید که داوری شده باشند. در مورد کتاب‌ها، لزوماً پرفروش‌ترین‌ها بهترین نیستند. اگر شکل‌دهندهٔ یک فعالیت جمعی هستید، فعالیت را با آموزش مشارکت‌کنندگان و یکسان‌سازی آگاهی آن‌ها شروع کنید.

طراحی فقط راه‌حل تولید نمی‌کند

حتی اگر در طراحیِ جمعی به نتیجهٔ مطلوب نرسیدید، دستاوردهای خودتان را دست‌کم نگیرید. طراحی، افزون بر طرح و راه‌حل، چیزهای دیگری هم تولید می‌کند. شما هم افراد جدیدی را پیدا می‌کنید، هم بدون آنکه متوجه باشید روش‌های خودتان را برای انجام کارها خلق می‌کنید. ایده‌های بدِ شما برای این صورت‌مسئله شاید ایده‌هایی عالی برای یک صورت‌مسئلهٔ دیگر باشند. افراد جدیدی که در طول این فعالیت جمعی پیدا کرده‌اید، شاید همکاران آیندهٔ شما باشند. روش‌های جدیدی که در طول این مسیر برای انجام کارها فراگرفته‌اید شاید راهگشای مشکلات بزرگ آینده باشند. بنابراین، دوباره تأکید می‌کنم که مستندسازی را فراموش نکنید.

مهارت پیروی کردن

فرهنگ غالب شبکه‌های اجتماعی و کسب‌وکارهای جدیدْ متأثر از فرهنگِ کاری آمریکایی است که، با توجه به قدرت اقتصادی و تمرکز فناوری‌های نوین در آمریکا، چیز عجیبی نیست. در این فرهنگِ کاری همیشه راهبری[5] به‌عنوان یک مزیت و مهارت آموختنی مطرح می‌شود. در مدارس کسب‌وکار، به همه یاد می‌دهند که راهبری و مدیریت کنند. پرسش مهم این است که اگر همه راهبر باشند، چه کسی باید از آن‌ها پیروی کند؟ آیا این‌همه مدیر و کارآفرین و رهبر و نابغه و موجودات استثنایی می‌توانند باهم کار کنند؟ دقت کنید که در یک سازمان، انگیزه‌های مالی و ساختار قدرت می‌تواند این لشکر نوابغ مغرور را در جهت منافع سازمان گرد هم آورد، اما در یک فعالیت جمعی، غیرمتمرکز و غیراقتصادی چطور؟ اینجاست که باید بیاموزیم، در دنیای واقعی، ما احتمالاً ــ بیش از آنکه به مهارتِ راهبری نیاز داشته باشیم ــ به مهارت پیروی کردن نیاز داریم. اگر از الگوی مشارکت آگاهانه پیروی کنیم، راهبری مزیت خاصی نسبت به پیروی ندارد و هر دو را باید مهارت‌های باارزشی دانست. به‌عنوان یک مهارت نرم، باید پیروی کردن را با تجربهٔ هرچه بیشتر فعالیت‌های جمعی بیاموزیم.


دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *